آسمان نعره کشان

و زمین خشک و غبارآلود

در انتظار بارش!

 

تگرگ، برف، سنگ، یا سیل،

چه فرقی می کند وقتی

همه نام دیگر بارانند؟

و گونه ی زمین با همه ی صبوری

رو به سیلی های آسمان باز.!

 

خدایا

زمان را نگه دار!

نه. به عقب برگردان

تا آنجا که خشکی پیدا نباشد

و تا چشم کار می کند، آب!

 

می خواهم دل به دریا بزنم

دست در گردش آب ببرم

و رعدهای آسمان را

پیش از تولد در قعر اقیانوسها خاموش کنم!

 

بعد،

یک وجب زمین خالی بیابم

تا شقایقی بکارم برای زندگی.

 

 

( بخش پایانی ملهم از شعر زنده یاد سهراب سپهری "تا شقایق هست، زندگی باید کرد" )

-از مجموعه ی پنجره ی خیس

 ( شفیقه طهماسبی )


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها