پنجره ی خیس



دیگر عادت کرده ام خاطراتت را

به آستین روزگار وصله بزنم

و زندگی را

از میان ریخت و پاش نبودنت جمع و جور کنم!

 

زیر چشمی نگاه به دلتنگی ام نکن!

دفترم به وسعت جای خالیت

پُر از شعرهای بغض کرده است

تا با دستمال حوصله

اشکِ واژه ها را پاک کنم

و صبر را مشق.

 

 

-از مجموعه ی خاطرات شبنم گرفته

#شفیقه_طهماسبی

 


آینه در دست

ابتدای جاده ایستاده بود

و هوای رسیدن را نفس می کشید

پیش از دومین قدم

نگاهی کرد به فنجان چای داغی که دمِ پنجره

برای خنک شدن در کنج لب هایش

لبریز شده بود!

 

در ابتدای راه،

در سکوت

و خیره در انتظار.

 

عطر بابونه ای که سینه اش را می آراست

با باد، اعلام خویشاوندی می کرد!

به گمانم "روح جهان" را برایم به ارمغان آورده بود

تا نوبرانه ی آهنگِ زندگی باشد

 

دردی آشنا تر از این ندیده بودم

پیرِ تولدی دیگر بود که در صفِ فارغ شدن،

هِی می مرد و از نو زاده می شد.

 

اهلِ دیار غربت بود

می خواست مرا با خود ببرد

که خورشید

گردن رویاهایم را با طناب نورانی اش

به دار کشید

از خواب پریدم.

 

 

-از مجموعه ی خاطرات شبنم گرفته

 ( شفیقه طهماسبی )


آسمان نعره کشان

و زمین خشک و غبارآلود

در انتظار بارش!

 

تگرگ، برف، سنگ، یا سیل،

چه فرقی می کند وقتی

همه نام دیگر بارانند؟

و گونه ی زمین با همه ی صبوری

رو به سیلی های آسمان باز.!

 

خدایا

زمان را نگه دار!

نه. به عقب برگردان

تا آنجا که خشکی پیدا نباشد

و تا چشم کار می کند، آب!

 

می خواهم دل به دریا بزنم

دست در گردش آب ببرم

و رعدهای آسمان را

پیش از تولد در قعر اقیانوسها خاموش کنم!

 

بعد،

یک وجب زمین خالی بیابم

تا شقایقی بکارم برای زندگی.

 

 

( بخش پایانی ملهم از شعر زنده یاد سهراب سپهری "تا شقایق هست، زندگی باید کرد" )

-از مجموعه ی پنجره ی خیس

 ( شفیقه طهماسبی )


چه باران ببارد چه نه.

از خشکسالی نترس!

با وجدانی راحت

غبارِ آواره در کوچه پس کوچه های دلت را نفس بکش

و به خاطر قطره ای،

منّت آسمان را نکش!

باور داشته باش که  روزی خدا

حتّی سنگ را برایت آب می کند!

چه باران ببارد چه نه.

 

 

-از مجموعه ی فرشته ی زمان ( برای دخترم )

 ( شفیقه طهماسبی )


هر روز می خوانمت

هزاران بار

میان عطر گل های اطلسی

روی برگ های لطیف بیدمجنون

و بعد از باران

روی درخشش رنگین کمانی که

از کلامت تا قلب من پل زده

 

هر روز می خواهمت

با لبخندی که روی واژه واژه ی عاشقانه هایم

برایت طرح بوسه می کشد

 

باید برای این دوست داشتن های بهاری کاری کرد

مثلا خانه های ساخت با دیوارهای بلند

آنقدر بلند که هیچ سوزی در آن رخنه نکند

 

زندگی در کنار هم

فصل قشنگی است که

در تمام سال گل از گلش می شکفد!

 

 

-از مجموعه ی هاله ی طلوع

( شفیقه طهماسبی )

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها